چشمک

می خوام امشب کارای جالبی بکنم. مثلن سیگارامو بردارم برم تو حیاط. لباس مشکی اغواگرمو بپوشم و لوسیون بدن سه کارمو بزنم. لوسیونی که نمی دونم سه کاری که قراره انجام بده چی ان اما من هر وقت قرار باشه کارای جالبی بکنم- به نظر خودم- یه مقدرایشو به بدنم می زنم.
بعدش می رم کتابمو بر می دارم. همون خانه ی ارواح؛ و می شینم لب حموم. پک می زنم به سیگارمو و کتابمو می خونم و گاهی به تو فکر می کنم و منتظر میمونم شیطان در حالیکه دمشو گذاشته رو شونه اش از دیوار روبرو از تاریکی محض بیاد بیرون...بعد دستمو دراز کنم طرفش. خم بشه دستمو ببوسه. در حالیکه تو چشمام نگاه می کنه. موهای مشکی و براقش بخوره به پیشونیم...بعد منتظر می مونم بغلم بزنه ببردم.