me too.

کی حس کردید که تاوانی که دارید می دهید نسبت به جرمی که مرتکب شدید خیلی خیلی بزرگتر است. وحشتناک بزگتر است؟! من می دانم. نگویید. خودم می گویم.  یک بارش لابد توی ۱۴سالگی بوده وقتی که مرد ۳۰ ساله ی زندگیتان را پیدا کرده بودید...وقتی که کتاب علومتان را از دستتان می گرفت و صفحه‌ی دگردیسی قورباغه ها را باز می کرد و دم دارشان را نشان می داد و می گفت: بچه‌گیای تو! شما هم ناچار می خندید. آخر او ۳۰ ساله بود و شما ۱۴ ساله و ۱۴ ساله ها معمولن رویشان نمی شود به شوخی های بی نمک ۳۰ ساله ها نخندند.
همان وقتی که بوی me too  تندی می داد و وقتی که مجبور شدید ازش دور شوید همیشه آن صفحه ی لعنیتی را بو می‌کردید صفحه ای که درش برای همیشه خاطره ی عشق بچه گانه ی۱۴ سالگی دم‌دارتان مدفون شد...لابه لای عطر me too .
وقتی که برایتان انشاء می نوشت. موضوع انشاء: مسئولیت پذیری...
برایتان می نوشت که خوب است که آدم انشاء خودش را خودش بنویسد!.......بعد شما ۲۰ بگیرید و لابه‌لای خطوط دفتر انشاء را با خودکار قرمز بیک قلب بکشید..قلبهای کوچک تپنده...وقتی که برایتان روی مقوا عکس دختر بچه و پسر بچه ی کوچکی می کشید که موهایشان فر است..مقوایی که وقتی جرمتان  که نمی دانستید در نظر دیگران که ۱۴ ساله نیستند اینقدر سنگین است لو رفت تاوانی دادید که تا سر حد مرگ پیشتان کشید؛ و قتی مادرتان مقوای مزبور را پاره کرد در حالیکه داشت به شما می‌گفت عین یک سگ ماده می مانید که موقع حشری شدن زوزه می کشد که سگهای نر بیایند ترتیبش را بدهند  همانموقع بود که سرتان گیج رفت...سرتان در خودتان گیج رفت.همانطور که دختر و پسر توی مقوا هر کدامشان یک طرف رفت شما سرتان در خودتان گیج می خورد.....
و وقتی برایتان یخ در بهشت می خرید و شما توی جوی پرتش می کردید و او می گفت نامرد..می دادی خودم بخورم!
 و وقتی دستتان را می گرفت و می گفت چه پوست نرمی دارید..و  شما بگویید که اتفاقن همه می‌گویند پوستم خارخاریه..و الکی  گفته بودید. کی آخر پوستتان را دیده که در موردش ا ظهار نظر کند..برای کی مهم بوده آخر...هی نرم نرمک به اتان نزدیک می شد و می گفت که چوب کبریتی تو دختر ... داری می‌میری از لاغری.. و دست به ستون فقراتتان بکشد و دستش دنبال سگک لباس زیری باشد که شما نداشتید از بس لاغر بودید ...
وقتی که دعوایتان می کرد که دختر گنده زشته اینکارا دیگه برات. لی لی توی خیابان را می گفت..بعد شما با مشنگی خاص خودتان می گفتید من کجام گنده شده آخه..یعنی که منظورتان این بوده که من اصلن بزرگ نشدم ..و به خدا منظوری هم نداشته باشید..و او گیسهایتان را بکشد بگوید اینطوری حرف نزن دیگه دختر..بزرگ شو.. بعد یکبار بپرید از روبرویش وقتی کلاسور سوم راهنماییتان بغلتان بوده که پا روی بوته ی خاری که افتاده بود توی کوچه نگذارید...و موقع پریدن بگویید: آه..بعد او بگوید اینطور نگو آه دیگه و  یک مرگش شود که بی مقدمه کلاسورتان ر ا بردارد بازش کند و هرچه شما جیغ و ویغ کنید پسش ندهد و شروع کند به خواندن چیزهایی که سر زنگ زبان برای دوست بغل دستی اتان که شریک راز و جرمتان برد نوشته اید که : به نظرش اجازه بدهید ببوسدتان یا نه..و او بگوید نه مردها اگر دختری را زود ببوسند زود هم ولش می کنند...بعد آنقدر بخندد که اشک از چشمهایش بیاید..بعد  شما بدتان بیاید که کاش مردها اینطور نبودند چون خیلی دوست دارید ببوسدتان و شب همه اش به لبتان روغن موی مادرتان را بزنید. مادرتان که همسن الان خودتان بوده ..بعد تلفنی بگوید به اتان که فردا شما را خواهد بوسید..بگوید که یک بوسه ی کامل از لبهای قیطانی شما می خواهد. شما ندانید قیطانی یعنی چه. بعد بروید توی آینه نگاه کنید و فکر کنید قیطانی یعنی این؟! حتی بروید از دبیر ادبیات بپرسید که خانم قیطانی یعنی چی و او با سوء ظن نگاهتان کند و شما بگویید توی کتاب خواندید واز شما بخواهد کتاب را بیاورید! وبدتر اینکه شما  تا مدتها ندانید که بوسه ی کامل یعنی چه..بوسه را توی فیلمها دیده بودید و کامل و ناقصش را نمی دانستید یعنی چی وکافی بود برایتان که بوسیده شوید از طرف مردی که دوست دارید حالا دیگر کا مل و ناقصش با خودش... وتمام شب به بوسه ی در راه ِ فردایتان فکر کنید و فردایش موقعی که چشمهایتان را بسته اید و او دارد نزدیک می شود که ببوسدتان شما رویتان را بکنید آن ور یک هو...بعدش که او دلخور دعوایتان کند که شما هنوز بچه اید گریه کنید وازش متنفر شوید و اجازه ندهید هیچ مردی ببوسدتان  تا ۲۱سالگی ایی که دیگر موقع بوسیده شدن صورتتان را آن ور نکنید و بدانید بوسه ی کامل یعنی چه و بدتر اینکه بدانید ..خوب هم بدانید که بوسه ی ناقص مال زندگی هایی است که ده سال از عمرشان می گذرد....
و وقتی که برایتان گل رز اندازه ی یک دایره ی بزرگ بیاورد...ووقتی که تیپ یک دست مشکی بزند و بگوید که وقتی با دوستانش ایستاده زشت است بیایید بگویید: سلام رضا..برای او بد نیست تازه اش خوب هم هست اما برای شما خوب نیست چون مردم در مورد شما فکرهای بدی خواهند کرد و دوستانش حسود خواهند شد و ...تا اینکه یکبار وقتی دستتان روی شانه اش است و با دست دیگرتان کلاسور را چسبانده اید  تخت سینه اتان و دارید روی جدول راه می روید  دختری را ببینید که ۱۴ ساله نباشد و و موقع رد شدن طوری دست را هم را بگیرند  بی که هم را نگاه کنند که انگار شما نیستید اصلن آنجا ..یعنی همینطور ک دختر دارد از روبرو می آید طوری رد شوند از کنار هم وسرانگشتهایشان هم را لمس کند که شما فقط توی فیلمهای هندی دیده بودید و فکر کنند که شما چون ۱۴ ساله اتان است حواستان نیست وچون نشان می دهدی مشنگید واقعن مشنگید ..وقتی اعتراض کنید او بگوید که شما می توانید جای دخترش باشید حتی و وقتی بگویید پس چرا خواسته بوسه ی کامل از لبهای قیطانی دخترش بگیرد بگوید که این چیزها را وقتی بزرگ شدید می فهمید.
 وهنوز هم  در حالیکه که خودتان شدید سی ساله تو کتتان نرود چیز شعرهایی که برای توجیه کارش سر هم کرده... فقط به این فکر کنید که اگر دخترتان بزرگ شد عمرن اگر اجازه بدهید دست سی ساله ی مردی پشت ۱۴ ساله اش را از پشت مانتو بکاود..اصلن یادش خواهید داد چطور آن دست را گاز و عمرن اگر اجازه بدهید مردی به  صفحه ی علوم دخترتان اشاره کند و بگوید بچه گی هایت.. بچه گی های خودش و جد آبادش..و اینکه به دخترتان یاد خواهید داد که موهای آن دختری که دارد از روبرو می آید را بکشد..یعنی طوری حمله کند به اش که نداند از کجا خورده و با کلاسور بزند تو ی سر سی ساله ی مردک  آنقدر که خون دماغ شود و اصلن اگر قرار باشد پشت ۱۴ ساله ای کاویده شود بهتر است دست ۱۴ ساله – ۱۵ساله- ۱۶ساله – یا ۱۷ساله ای بکاودش..دستی که وقتی دختر ۱۴ساله اتان  رو شانه اش تکیه داده سرانگشتانش دست  بیست و چند ساله ای را لمس نکند همانموقع...به خیال اینکه دخترتان ندیده...همیشه از نوشتن اعداد و ارقام به حروف متنفر بودم. عین چهارده سالگی ام.